نتایج جستجو برای عبارت :

از دیشب تا حالا

دانلود موزیک ویدیو عروسی از نریمان
دانلود اهنگ حالا حالا دستا بره بالا مونا
آهنگ حالا حالا حالا همه دستا به بالا اپارات
آهنگ حالا حالا همه دستا به بالا آپارات


اهنگ حالا حالا حالا حالا همه دستا ب بالا

متن آهنگ حالا حالا همه دستا به بالا

کلیپ آهنگ حالا حالا حالا همه دستا به بالا

اهنگ بندری حالا حالا
هک اینستا با ترموکس

apt update
apt upgrade
بعد بزنید
pkg install python
pkg install git
pip install requests
حالا باید بزنید
git clone https://github.com/Slayeri4/instahack
حالا دستور زیر رو بزنید
cd instahack
حالا باید ران کنید
python hackinsta.py

و حالا یوزر طرف رو بزنید بعد اینتر و بعد n بزنیدو باز اینتر و حالا 0 یا 1 بزنیدو اینتر بزنید تا شروع کنه به کرک

Cr: Amir_Killer

Channel: The_Amir_Killer
تا حالا شده تو یه موقعیتی گیر کنی و یه مشکلی برات پیش بیاد که بمونی توش که حالا باید چیکار کنی!
نه کسی هست بهت کمک کنه و نه میتونی از کسی بگیری
و یهو این وسط یه راه حلی به ذهنت میرسه و حلش میکنی!!!
بگذریم از ذوق و شوق بعدش که آخ جون چه خودم تنهایی حلش کردم!! ولی عایا شده تا حالا؟؟
شده؟
هر چند کوچیک در حد حل مسئله ریاضی!
اگر شده ممنون میشم اینجا شرح بدی بعدا میگم چرا :)
حالا که با خودم کنار اومدم ، حالا که دارم خودم رو اروم میکنم ، حالا که می خوام خودم باشم و برم دنبال زندگی خودم و تنها برای خودم بجنگم ، چرا نمیذارین؟؟ به خدا که نمیتونین منو درک کنین چرا اصرار میکنین!؟ چرا اذیتم میکنین!؟ خدایا میبینی منو؟؟
امروز سخت‌ترین امتحان ترممو دادم و حالا نشسته‌م رو تخت، دارم نفس میکشم. یه جایی می‌خوندم که بعضی از کسایی که سیگار میکشن، اونچیزی که در واقع آرومشون میکنه نیکوتین سیگار نیست، بلکه نفس عمیقیه که موقع دم گرفتن می‌گیرن. حالا هم من نشسته‌م و دارم نفس می‌کشم. تا حالا شده بری یه گوشه بشینی و نفس بکشی؟ 
این روزا خیلی بیشتر حواسم به خودم هست 
بعد از پشت سر گذاشتن اون همه اتفاق و حساسیتایی که بعدش داشتم حالا هیچی برام مهم تر از ارامشم نیست 
هیچی مهمتر از خودم نیست 
حالا تقریبا از نظر ذهنی دارم اماده میشم برا اینده 
و شاید خوشحال بابت اتفاقایی که سخت بودن اما باید میفتادن تا من تارای امروز و الان باشم
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
 
 
 
ادامه مطلب
چندوقت پیش آمدم نوشتم به او حسودیم میشود 
حالا اما همه وجودم را حس های مختلف پر کرده دقیقا همان هایی که بخاطرشان حس حسودیم بیدار شده بود 
حالا مستقل تر از همیشه ام
حالا در خودم ترین حالت ممکنم 
حالا به نقطه ای رسیده ام که بخاطرش ستاره های آسمان را نگاه میکنم چشم هایم را میبندم و به این فکر میکنم دقیقا همانی شد که باید میشد 
من ... سه سال پیش اولین کلمه های درباره من این وب را اینگونه آغاز کردم : در جستجوی حقیقت با موهای بافته 
حالا موهایم را باف
کاش میموندی خانوم کوچولو کاش حالا که بعد ده سال اومدی میموندی کاش حالا که قلب کوچولوت تشکیل شده بود میموندی کاش حالا که اروم با پاهای کوچولوت لگت میزدی میموندی کاش حالا که شده بودی همه ی دنیای مامان بابات میموندی کاش بودی چشمای مامان وبابات که فکر میکردن همه دنیا تو چشمای تو جمع شده میدیدی کاش میموندی ولباس چین چین صورتیدا میپوشیدی ودلشونا میبردی کاش فقط 3ماه دیگه تحمل میکردی... بمیرم که امشب اخرین شب سه نفر بودنتونه.. بمیرم که امشب باهم نشس
درهای جدیدی از علم و بصیرت به روم بازشده و به درجات بالایی از مقام های معنوی رسیدم.خواب دیدم دارم مرکب ماهی یا اختاپوس میخورم.فرق شون رو نمیدونم و حتی حالا با سرچ شون هم نفهمیدم و مهم هم نیست.اما چیزی که خوب یادمه اینه که مزه ش رو تو خواب حس کردم.شبیه هیچ چیزی که تا حالا خورده باشم نبود.حالا یه چیزی دارم که سر کلاس مکالمه ی این هفته که راجع به غذاست ازش حرف بزنم.
سلام
یه سوال برام پیش اومده 
در روز چقدر احساس تنهایی میکنید. دوست صمیمی یا خانواده به چه اندازه در رفع شدن این احساس دخیل اند؟تا حالا شده فکر کنید انگار تو یه جزیزه گم شدید وقرار نیس حالا حالا ها پیدا بشید 
گاهی اوقات به اندازه ای دلم میگیره که دوس دارم یه شماره رو شانسی بگیرم. مهم نیس پشت خط کی باشه. فقط دلم میخواد باهاش حرف بزنم  بدون اینکه ازم پیش زمینه ذهنی داشته باشه..
روزی کسی بود که از آینده‌های دور حرف می‌زد بدون‌ این‌که بگوید من هستم و می‌مانم.روزی کسی بود که حمایت می‌کرد بدون این‌که بگوید تکیه کن و من هستم.روزی رفت و من ماندم با ناباوری و دخترانه‌های احمقانه‌ای که جابه‌جا شد و بازی گرفته‌شد.
حالا کسی هست که محکم و مستقیم می گوید من هستم و می‌مانم.حالا کسی هست که همیشه حمایت کرده و گرما بخشیده و امن بوده.حالا کسی هست که عمیق است.اما دخترانه‌های ترک خورده‌ی من حالا به هر حرفی بدگمان‌اند و پر از ت
تا حالا دقت کردین...اونموقع بود که وزیرخارجه بی ادب آلمان و نخست وزیر ژاپن طبق پازل آمریکا اومدن ایران و قیمت دلار و سکّه کشید پایین؛  خب؟حالا که اینا تشریفشون رو بردنمجدد قیمت دلار و سکّه طبق پازل آمریکا بازم رفت بالا؛ خب؟حالا دیگه ساده لوح ترین افراد هم متوجه میشن که در داخل ایران و بین برخی مسئولان این مملکت هستن کسانی که خائنانه کاملاً در پازل ترامپ دارن عمل میکنن تا با فشار بر معیشت مردم ایران و شوراندن مردم، کشور رو ببرن به سمت تسلیم د
بعضی مشکلات هستند که هیچ درمانی ندارند جز گذر زمان.گذر زمان می تواند تلخی ها را به شیرینی تبدیل کند.پس از گذشت زمانی نامعین، همان چیزهایی که برایمان ترسناک بودحالا خنده آور می شوند.همان غوره ی ترشی که دهانمان را گس می کردحالا تبدیل به حلوای شیرین شده است.در ذهن من چنین فرضیه ای مشهود است. زمانی بود که برای چیزهایی اجتناب ناپذیر له له می زدم و حالا همان چیزها برام استهزاآور است.
معصومه باقری
 
دقت کردی همین حالا ، همین لحظه پیرترین سِنی هستی که تا حالا بودی و جوانترین سنی هستی که تا اَبد خواهی بودپس از لحظاتت بی نهایت لذت ببر ، شاد باش ، غمگین مباش ، خلاق باش ، جسارت کن ، بیشتر بخواه ، جلو برو و از خودت مطمئن باش و هر لحظه یادت باشه هم‌ اکنون جوانترین سِن رو داری و هر لحظه بابت این موهبت الهی شکرگذار باشلحظاتتون پُر از باورهای مثبت
آمده‌ام بنشینم به حساب و کتاب. آمده‌ام تا یکبار هم که شده، با خود روراست بوده باشم. 
من کِی از لقمه‌ی آماده‌ای گذشته‌ام که حالا توقع گوشهٔ چشمی دارم؟ من کِی از راستی خودداری نکرده‌ام که حالا توقع سربلندی می‌برم؟ من کِی با فرازی به غرور نرسیده‌ام که حالا توقع ناامیدنشدن از نشیب را دارم؟ من کِی فتح خیبر کرده‌ام که حالا منتظر دژهای استوار قلبم باشم؟ من کِی صبر داشته‌ام که توقع عفو دارم؟ من کِی استوار مانده‌ام که حالا انتظار سبکباری دارم
سلام
سلام بر همه ی عزیزانی که احتمال میدادم تا حالا حتما آنفالو کرده باشند, اما لطف داشتند و ماندگار بودن...
البته فکر می کنم بعضی ها کلا یادشون رفته بود نادمی هم بود و گاهی می‌نوشت و حالا مدتیه نمی‌نویسه :))
چند مرتبه خواستم‌ دوباره شروع کنم به نوشتن اما نمی دونم چی شد پشیمون شدم...
اما این روزها، بعضی وقت ها، حس خفه شدگی چنان سنگین میشه که ناچارم بنویسم تا کمی راه گلوم باز بشه... حالا سعیمو‌ می‌کنم زیادم تلخ نشه! امید به خدا!
بگذریم... حال دوستا
به طور تخمینی میتوانم بنویسم لعنت خدا بر آنچه که تو را از نوشتن منع کند. حالا که این صفحه را باز کرده‌ام پی برده‌ام. اینجا را دوباره باید سروسامان بدهم. همانطور که خودم را. همانطور که با نوشتن، خودم را. دست‌ها و انگشت‌هایم را به کیبورد سابق، به لغات، به نیم‌فاصله‌ها، به رهایی. این حجم از اجحاف در حق فضایی که پنجره‌ام رو به زیبایی‌ها و دایره‌های دوستی‌ست، به دور از انصاف است. حالا که کنترلی نیست. حالا که من اینجا خود خود سین هستم. اینجا که
خب خب خب همونطور مه شاهد هستید این چندروزه بیانی ها خیلی فعال شدن 
و خیلی ازاونایی که یه مدت طولانی پست نزاشته بودن برگشتن و چراغشونو روشن دیدم 
حالا سوالم از اون دسته ای که بعد یه مدت طولانی برگشتن : حالا مه میرید پست های قدیمی تونو میخونید چه حسی دارید ؟ 
البته اونایی که چند سالی هست روزمره نویسی میکنن هم جواب بدن مولا میری پست دوسال پیشتو میخونی چه حسی داری ؟ تصمیمات و برنامه هایی که اون زمان برای اینده خودت داشتی رو تا حالا شده نوشته باشی
صبح به این امید چشمم را باز کردم که صبح جمعه اس و حالا حالا می تونم بخوابمحس بد و وحشتناکی بود که متوجه شدم امروز روز غیر تعطیلیه و باید به چشمای خسته و پر از خواب اهمیت ندمبلههههه باید از رختخوابم دل بکنم و پیش به سوی کار
خدایا روزی سرشار از خبرای خوب برامون رقم بزن
ریگ های بیابان آیینه شدند و تصویر چند صد یا هزار سال را نشانم دادند. تصویر از همان روزهایی که پاهایی خسته یا شاداب، تند یا آهسته بر آن قدم گذاشته اند تا حالا. قدم در هر جا بگذاری کسی گذشته از آنجا که حالا خود توست. تو از حالا نیستی، تو از گذشته آمده ایی و بعدها هم خواهی آمد. هر کجا رفته باشی قدمت در مسیر قدم های دیگر است. هیچ وقت روی این ریگ های بیابان تنها نبوده ایی. آیینه ایی که زیر پای توست بی نهایت تصویر از همه آنانی دارد که تو هم از نسلشان هستی
دی‌شب از شاپور بنیاد تو استوریم نوشتم:
« دیگر
نه می‌گریزم
نه به فتح جهان‌های متروک می‌روم »
از دی‌شب سبکم. رهام. مثل بغضی که گریه شده باشه. مثل یه چیزی که تو حلقم بوده باشه و بتونم بیارمش بیرون..حالا راحت نفس می‌کشم. مثل زنجیری که به پام بوده و‌ نمی‌تونستم راه برم..حالا‌ می‌دَوَم. مثل دستبندی که به دستم بوده و دستام رو به هم چسبونده بوده... حالا می‌رقصم
درد و جای حالت قبلی رو تن و روحم مونده اما فعلا تو حال و هوایِ لذت رهایی ام، خیلی به جایی
امدی پایین دلار ،جانم بقربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من ترکیده ام از قیمت ها چرا
پوشک بچه ای بعد از تخلیه ی کودک امدی
پهن دل این زود تر می امدی حالا چرا
عمر ما را مهلت پایین و بالای تونیست
من که یک امروز خریدار توام فردا چرا
نازنیناما به نرخ تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با نرخ بازان ناز کن با ما چرا
وه که با این قیمت های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از حقوق ثابت چرا
شور ریالم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای نرخ دلار جواب تند و سر بالا چرا
فرد
حالا که از نزدیک شدن‌ها می‌ترسم و هرنوع صمیمیتی را پس می‌زنم؛ حالا که از ترس ضربه کمرم گُر می‌گیرد و شب‌ها با ترس از دست دادن عزیزانِ خانواده‌ام (که نمی‌دانم این ترس از کجا سر و کله‌اش پیدا شده) با چشم‌های نم‌دار می‌خوابم، می‌نویسم. از نشناختن انسان‌ها، از روی مخفی شده‌ی آن‌ها می‌ترسم. از قیافه گرفتن‌های آدم‌های ناامن که مدام باید کشفشان کنی حالا چه مرگشان است که اخم‌هایشان را درهم کرده‌اند و اگر حرفی بزنی واکنششان قابل پیش‌بی
متن آهنگ امشب شب پیوند دو کفتر سپیده

دانلود اهنگ شب پیوند مونا
امشب شب پیوند دو کفتر سپیده مونا

دانلود اهنگ حالا حالا دستا بره بالا مونا


دانلود آهنگ مونا ساعتچی شب پیوند
مونا ساعتچی حالا حالا
حالا حالا دستا بالا
اهنگ شاد شب پیوند
دانلود اهنگ من شدم کوه درد حالا برو بی معرفت مسعود صادقلو بی عاطفه
هم اکنون شنونده ♫ اهنگ حالا برو بی معرفت متنفرم ازت به نام بی عاطفه با صدای مسعود صادقلو به همراه تکست و بهترین کیفیت باشید ♫
Download New Music BY : Masoud Sadeghloo | Bi Atefe With Text And 2 Quality 320 And 128 On 
دانلود اهنگ من شدم کوه درد حالا برو بی معرفت مسعود صادقلو بی عاطفه


ادامه مطلب
برای اینکه دوستم داشته باشیهر کاری بگویی می کنمقیافه ام را عوض می کنمهمان شکلی می شوم که تو می خواهیاخلاقم را عوض می کنمهمان طوری می شوم که تو می خواهیحتی صدایم را عوض می کنمهمان حرفهایی را می زنم که تو می خواهیاصلاً اسمم را هم عوض می کنمهر اسمی که می خواهی روی من بگذارخب حالا دوستم داری ؟نه ، صبر کنلطفاً دوستم نداشته باشچون حالا انقدر عوض شده ام که حتی حال خودم هم از خودم به هم می خورد
شل سیلور استاین
دو چیز رو هرگزززز نمیخوام امتحان کنم
یکیش خورش اسفناج با مرغ مامانم
یکی هم کیکای بینگو
×حالا الان یاد یه ماجرا افتادم بذارید لااقل این یکیو بگم رو دلم نمونه
یه مدتیه ما با سرعت نتمون مشکل داریم ایضا با قطعی های زیادش(ینی ماهی200-300گیگ میخریم کوفتمون میشه)
بعد حالا یه مدته ما پدر این شرکت رو دراوردیم(البته که باید خدمات درست بدن هم اینکه ما مشتری چندسالشونیم هم اینکه هیچ وقت مودممون خالی نبوده!!![این تیکه رو برعکس بخون])
حالا یکی از راهکاراشون خ
اممممم خب امشب یه کار هیجان انگیز کنیمیه خواسته یا یه سوال اگه داشته باشین رو جواب میدم
یعنی سعی میکنم
حالا هر چقدرم نا معقول :دی
در دیوانگی محض اینا رو می نویسم و میرم میخوابم
امیدورام وقتی بیدار میشم هنوز همینقدر دیوانه باشم که حرفمو عملی کنم
خداوندا لطفا در نسخه بعدی چند ساعتی به شبانه روز بیفزا!من واقعا با کمبود وقت مواجهم. البته این‌که درست مدیریت نمی‌کنم هم بی تاثیر نیست. کار ترجمه هام رو تعلیق کردم چون چندین روز نمی‌تونستم چیزی بنویسم و بدقول شده بودم. از روند درس‌ها هم خیلی عقب افتادم و حالا حالا ها باید بدوم تا برسم. 
حس معتادی را دارم که تابستان بهش اجازه دادند راحت باشد، ولی حال بر بدن زدن نداشت و پاک شد. حالا که قرار است درس بخواند، توی دست یکی از همکلاسی هایش مواد میبیند و وسوسه میشود، فقط یه نمه.....
حالا دوباره گرفتار شده، سردرد و تپش قلب گرفته و سرجایش بند نیست و به دوست و آشنا و کلاس بغلی و معلم ادبیات رو انداخته که شده حتی یک ورق کتاب به دستش برسانند!!!!
میدانی حالا که فکر میکنم من هیچ چیز کاملی نصیبم نشد. هیچ چیز. همه چیز یک جایی نیمه رها شد. داشتم فکر میکردم باید چه طور از خودم بگویم؟ وقتی یک جایی عشق کتاب و کتابخوانی هایم را کنار گذاشتم. یک زمانی عشق موسیقی را رها کردم. یک جایی زبان انگلیسی و فرانسه را رها کردم. رفاقت هایم. هنرهایم و خیلی چیزهای دیگر. حالا هم درست ترم آخر باید همه چیز دچار تعلیق میشد. حتی دیگر از شغل محبوبم هم ترس دارم و شاید این هم نیمه رها شود. حالا من که هستم وقتی حتی جای کامل
دانلود اهنگ من شدم کوه درد حالا برو بی معرفت مسعود صادقلو بی عاطفه
هم اکنون شنونده ♫ اهنگ حالا برو بی معرفت متنفرم ازت به نام بی عاطفه با صدای مسعود صادقلو به همراه تکست و بهترین کیفیت باشید ♫
Download New Music BY : Masoud Sadeghloo | Bi Atefe With Text And 2 Quality 320 And 128 On 


ادامه مطلب
می‌دونی، وحشت دارم از این که یه روزی یه جایی برم که تو نباشی. بداخلاقیام رو نگاه نکن، بلد نیستم نشون بدم که چه‌قدر دوستت دارم و شاید اینه یکی از اصلی‌ترین دلایلی که هم‌سنام، رفتنیاشون، ریز رفتنشون رو هم مشخص کرده‌ن و من وقتی ازم می‌پرسن، می‌گم نمی‌دونم. حالا ببینم چی می‌شه، حالا شاید بعدا.
پ.ن: سرچ می‌کند: how to show your mom you love her
خودکارِ نشون شده‌،نیست.
خودکار نشون شده،شانس من برای ادامه امتحانات و درس خواندن بود.شیشه عمر کهکشانی‌من بود.حالا که گم شده،حس می‌کنم عمر من هم به سر آمده.
مثل همه قصه ها-یا حتی خدا را چه دیدی؟مثل غصه‌ها-که به سر می‌آیند.مثل دنیا.مثل مرگ دنیایمان.آن هم درست وقتی زندگی اطراف،ادامه دارد.
 
 
 
*حالا پست قبل به حاشیه نره.بخونید که جالبه و قابل تامل.#فتأمل
تقریبا یک ماه پیش یه پیرزنی تو استان ما غروب رفت سر باغ به باغ و محصولاتش سر بزنه اما هرگز به خونه برنگشت چون یه سگ اونو خورد !!!
شرح جزئیات خبر رو میتونین با سرچ عبارت خورده شدن پیرزن گیلانی توسط سگ در گوگل ببینید
 
حالا اینا رو گفتم که بگم امروز که درو باز کردم دیدم یه سگ صاف زل زده تو چشم من حالا من زل بزن اون زل بزن درو بستم رفتم تو 
والا بیرون چیکار دارم من :|
 
اون چیزی که از ظواهر امر بر میاد مشکل این ویروس کرونا حالا حالا گریبانگیر ما است. فکر می کنم اینکه منتظر دولت محترم باشیم تا برای ما دستکش و الکل و ماسک تهیه کنه کاملا خواسته ای بیهوده است.
فکر می کنم هر چه زودتر باید خودمون دست به کار بشیم و تولیدات خانه ای را شروع کنیم.
 
خوشبختانه من که این علم شیمی اینجا به دردم میخوره
تا حالا شده دستتون به هیچ جا جز خدا بند نباشه؟
تا حالا شده حس کنید فقط خدا میتونه کمکتون کنه؟
من الان دقیق تو این مرحله از زندگی‌ام.
دارم نکاه می‌کنم الان چند ماهیه همش اینجا دارم از مشکلات می‌نویسم
چرا؟ چون که اتفاقای خوب اونقدر کم و وضوحش تو زندگیم کم شده که جدیدا تا میام بنویسمش، بازم مشکل بعدی شروع میشه.
نوشته‌هاتو ازم گرفتی. حالا من چجوری دووم بیارم؟ به چی چنگ بزنم که نگهم داره؟ با چی خودمو گول بزنم که حس نکنم از دست دادمت؟ با چی دلتنگیامو پس بزنم؟ تا کی بیام اینجا بنویسم و کات کنم؟ تا کی بنویسم دلم برای کوچیک ترین چیز‌ها هم تنگ شده و کات کنم؟ دلم برات تنگ شده. دلم برای حرف زدن باهات تنگ شده. دلم تنگ شده. یزدانی تو گوشم میخونه  تو با دلم چه کردی که در زمان ندیدم. حالا که میدونم نباید بهت پیام بدم دیگه دلم خیلی تنگ میشه. غرور و این کسشرام برام مه
پسابندر همیشه گرم، شرجی‌زده و بی‌بارون و آب بود. مردمی با چشم به ابرا و آسمونی که تابستونا روزهای روز ازش ابر میره به طرف نیمکره شمالی و اینجا فقط یه شاهراه واسه ابرها بود.
مردمی عاشق باران و با تجربه‌ی سنگین و بد از بی‌آبی، ولی دیروز آسمون بارید حالا پسابندر کمتر از اطرف بود ولی بود! 
اما مهم اینجاست که صفحه گوگل از "اکانت ویزر" نشون داد که پسابندر هفته آینده از حالا که هیجده آذر روز دوشنبه است تمام از یکشنبه بارونی خواهد بود و این یعنی یه ر
۵ ثانیه وقت دارید!
به دور و برتون نگاه کنید و هر چیزی که به رنگ قهوه‌ایه رو به ذهنتون بسپرید.
حالا زود چشماتونو ببندید و هر چیز سبز رنگی که دیدید رو نام ببرید! تقلب نکنیدا!
این مساله رو خیلی وقته میخوام براتون توضیح بدم! چیزی که دارن هاردی تو یکی از سمینارهاش جور دیگه‌ای گفته بود، حالا آنتونی رابینز توی کتاب "موفقیت نامحدود در ۲۰ روز" اینطوری بیانش کرده. اینکه ما تو زندگی همون چیزایی رو میبینیم که بهشون تمرکز داریم و دیدن بقیه چیزا رو از دست م
ستار گفت :
- گفته‌اند که دزد دنبالِ آشفته‌بازار می‌گردد ، پیرخالو ! حالا هم کجا از اینجا آشفته‌تر ؟! اینجور آدم‌ها ، همیشه میانه‌ی راه هستند و دنبالِ اقبالِ خوشان می‌گردند . دست آخر هم رفیق و همراهِ سواره‌ها هستند . همیشه در کمین نشسته‌اند ببینند کدام طرف برنده می‌شود ، تا اینها هم یارِ او بشوند . حالا هم که می‌بینی ! چهره‌ی ملی به خود گرفته‌اند و دارند با آرزوهای مردم می‌لاسند . خوش‌باورها ، خیال می‌کنند که همین امروز و فردا است که جام
هنوزم جهالت گذشته ها ، تو وجود بعضی ادما هست که برا پسر ارزش بیشتری قائلن ... پیامبر ما ، شما بهتر از هر کسی میدونی چه دردیه فرق گذاشتن بین دختر و پسر ، خودت برای شفای مطهره ی ما دعا کن... :"...
  از این ... آبی برای این دختر گرم نمیشه حالا حالا باید درد بکشه... + خدایا دخترو ب کیا میدی یکی دخترو رو سرش میزاره یکی هم اینطور...
 
از این هم خوشم نمیاد که به هیچ جا بند نباشه طرف و به هیچ چیز اعتقادی نداشته باشه و هی این ور اون ور شه.
حالا خودم این جوریم ولی خب خوشم نمیاد.
ازون دسته قبلی‌ها هم که خوشم نمیاد.
نمی‌دونم از چی خوشم میاد.
حالا خیلی که مهم نیست.
آهان ازین که هی بگم مهم نیست هم خوشم نمیاد. پس چی مهمه. :‌)) 
دوستم نداره حسش میکنم که نداره حسش میکنم لعنتییی:(...
انگار من هرگز نباید عاشق بشم
اون از کله که فقط کارم شده بود دعا کردن برای اینکه به عشقش برسه
اینم از این که دیشب کلی قران خوندم و دعا کردم که قهرمان جهانی بشه که شد ولی حالا جواب منو نمیده:(
میدونی چیه !؟
تو کوچه ما هم عروسی میشه حالا میبینی چی میشه:)
من شروع میکنم به نامه نوشتن. نمیدونم چی پیش میاد و چی پیش نمیاد. لااقل حرف هام رو بهش میزنم. خواسته ام براورده نشه، تون یه تغییری میکنه. حرف هایی رو میخونه که تا حالا نخونده. به چیزهایی میرسه که تا حالا نرسیده. شاید برای من همون آش و همون کاسه باشه، اما امید دارم برای اون افق جدیدی روشن بشه.

#امام_خمینی_ره
#تلنگر
 
حالا بیایم مشرک بشوم؟
حالا بیایم مشرک بشوم؟ در نجف بعضی از آقایان و مردم به امام گله می‌کردند که چرا با بعضی از دوستانتان زیاد گرم نمی گیرید؟ مثلاً می‌گفتند دو آیت الله به هم می‌رسند، به هم تعظیم می‌کنند و با همدیگر گرم می‌گیرند. امام می فرمودند: ( (من در طی مدت چهل سال زحمت کشیدم تا موحد شدم حالا تازه بیایم و مشرک بشوم و سجده کنم برای شما و آقایان؟!
بانک جامع خاطرات امام خمینی(ره)
#توصیه_های_اخلاقی_علما
مى خوام بکشمتون ... 
اماده اید؟ 
حالا برید پایین
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
خیلى. زیباست. . 
من مى خوام گریه کنم.. ..T_T
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
خب مردین؟ (دور از جونتون)
حالا باهام بحرفینننننننن
^_^
بعد از مدتها ...
خودم را نشاندم گفتم درست است که دلت گرفته آدمها همینند تو میشوی اولویت آخرشان بعد نرسیده به تو حذفت میکنند 
حالا که حذف شدی بیا بنشین یک چیزی نشانت بدهم 
و حالا دلم کمی آرام گرفته 
دیگر یاد گرفتم تنهایی آرامش کنم در میان آشوب بی توجهی ها
اما تو ... یادت بماند این دوران را 
گذر این روزها برایم سخت شد اما فراموش نمیکنمشان 

سیب سرخ انار سرخ به دومن یار بزنه ...
تو فرجه ها رو یادتونه یه هفته زودتر رفتم دانشگاه که درس بخونم؟
یه روز تو کتابخونه یکی از پسرای هم کلاسی رو دیدم
گردنش کبود بود
حالا ما به رو خودمون نیاوردیم به هیچکسم نگفتیم استغفر ا... گویان گفتیم بابا خب شاید به جایی خورده اینجور شده
آخه کبودیشم خیلی وسیع بود ها
گفتم حالا کار خاک بر سریم که کرده باشه دیگه انقدر که کبود نمیشه :دی
حالا تازگیا یه عکس از گردنِ کبودِ ناشی از خاک بر سری کاری دیدم
اون مدلی بود تقریبا
یعنی احتمالا این هم کلاسی ما هم...
سلامباید عرض کنم خدمتتون که عجب سرعتی دارم من!75 گیگ تو یه هفته!!!باورتون میشه؟75 گیگ اینترنت بی زبون رو از اول هفته تا حالا تموم کردمیا من سرعتی فرا انسانی دارم،یا ایرانسل بدون اینکه حتی یه فیلم دانلود کنما!اون 118000 تومن من چی میشه حالا؟عجبا ...اگه میرفتم یه مودم وای فای میخریدم به صرفه تر نبود؟
همه کارامو کردم ,حتی لباس روز عقدمم خریدم ,آهنگاشو انتخاب کردم و حتی به نحوه رقصیدنم باهاشون فکر کردم ,تصور کردم هیراد چی بپوشه... و حتی متن بله گفتنمم حفظ کردم ... حالا با قلبی که درد میکنه از غصه ,با چشمایی که پر از اشک هستن , باید حداقل یکی دو سالی صبر کنم! این صبر خیلی چیزارو از من میگیره ,اولیش نامزدم رو ,میدونم که وقتی عقد نکنم نمیتونم همراهش برم و دوری راه ,دور ترمون میکنه ,,,, بعد هم حالا همه میدونن یه دختر نامزد دارم ,اگر نامزدم رفت,دیگه دختر خ
اهنگ امشب شب پیونددوکفترسپیده

دانلود اهنگ شب پیوند مونا

دانلود اهنگ شب پیوند از مونا ساعتچی

اهنگ شاد شب پیوند

مونا ساعتچی شب پیوند
دانلود آهنگ شب پیوند از نیما
دانلود اهنگ حالا حالا دستا بره بالا مونا
مونا ساعتچی حالا حالا
کابل تلفن کلا قطع شده خداکنه خط هنوز به اسم خودمون باشه..
این تعمیرکارم اینهمه راه اومد و الکی..
کلید ورودی در جنوبی هم خرابه درو باز نمیکنه
کارگر افغانی ساختمونمون که حالا ساختمون بغلی کار میکنه خیلی پیگیره طفلی
حالا از ماشینم چرا روغن میریزه؟؟؟؟؟؟
حوصله ندارم دیگه دنبال هیچ کاری برم اصن
درسم نمیخوام بخونم
اصن چرا الان ماه رمضونه
 
حالا همه این وری میرن، من اونوری میرم
بنده متاسفانه یا خوشبختانه اهل حفظ ظاهر نبودم و شما از هزاران کیلومتر دورتر متوجه میشدید من از فلانی خوشم نمیاد با از کاری بیزارم
امروز روز، حفظ ظاهرم اصن وا وی لا. میخوام تدریس کنم دیگه
ولی عمیقا از مردم بیزارتر شدم. تو مغزم هی میگم I hate people که حالا چرا هی انگلیسی میگم، واقعا تحت بررسیه.
تا قبل از اینکه عاشقش بشم، هیچ آرزویی نداشتم، وقتی شناختمش و شیفته اش شدم تازه فهمیدم آرزو یعنی چی و واسه اولین بار یه آرزو کردم... حالا همه آرزوم شده بخشش و گذشت او. کاشکی زمان به عقب برمیگشت، کاشکی بیشتر قدرشو میدونستم... حالا که از چشمش افتادم، تازه فهمیدم بودنش چه نعمتی بود و نبودنش چقدر دردناک...
مادرم وقتی که عصبانی -و شاید دیوانه- می‌شد دستور می‌داد که لال شوم تا صدایم را نشوند. صدا و تصویر پدرم را به صورت واضح در ذهن دارم که می‌گفت «اصلا وقتی که حرف می‌زنی اعصابم می‌ریزه به هم!» اما حالا همه چیز فرق کرده؛ دوست دارند که با آن‌ها صحبت کنم. می‌خواهند به من نزدیک شوند و نمی‌دانند که چگونه. حالا من هم نسبت به هرکسی که سرد شوم تحمل صدایش را ندارم؛ حتی اگر قبلا از نظرم صدایش جذاب بوده باشد.
اول تابستون به بابا گفتم لپ‌تاپ که قول داده بودی رو برام بخر
گفت صب کن فعلا قیمت دلار میاد پایین
گفتم نمیاد بابا از کی تاحالا چیزی تو این مملکت بالا رفته بعد پایین اومده؟
گفت نه صبر کن فعلا میاد
گفتم حالا بیاد هم صد تومن میاد اذیت نکن دیگه بخر
خلاصه از من اصرار و از اون انکار که نهههه صبر کن ارزون میشه
حالا شانس شخمی من که تو این خراب شده هیچی قیمتش پایین نمیاد
قیمت دلار کشیده پایین
هی هم بیشتر و بیشتر می کشه
و بابای من بیشتر و بیشتر بهونه دستش
دانلود آهنگ عروسی از مونا
دانلود اهنگ شب پیوند از مونا ساعتچی
دانلود آهنگهای مونا ساعتچی
اهنگ امشب شب پیونددوکفترسپیده

مونا ساعتچی شب پیوند
اهنگ شاد شب پیوند
دانلود آهنگ شب پیوند از نیما

آهنگ حالا حالا همه دستا به بالا آپارات
حالا دارم فکر می کنم چقدر خوبه که تغییر می کنم. چقدر خوبه که بنویسم و این سیر تغییر رو ببینم. قبلا فکر می کردم باید کامل و بی نقص بنویسم. ایرادی در من نباشه حرفم درست و همه جانبه باشه. یک کمال گرایی بازدارنده. اما حالا دارم به مفهوم بهتری از کمال گرایی میرسم. من کمال و خوب رو می خوام نه به این معنی که من کاملم. کمال رو ندارم که می خوامش. به سمت اون میرم. پس باید تغییر کنم. رشد کنم.از جایی به جایی دیگر برم. پیش روی کنم. 
 سکون می تونه دو معنی داشته باشه
من هیچ وقت سراغ نواختن سازی نرفته بودم و حس‌های جمله نشدم رو با نواختن جبران نکرده بودم. مثل بعضی که می‌نوازن و از صداش حظ می‌برن من بلد نبودم سازی بنوازم. حالا اما دست‌هاش رو می‌گیرم و نگران حس‌های جمله نشدم نیستم. حالا می‌نوازم. کلاویه‌های دست‌هاش رو از بَرَم..  
شاید باورتون نشه ولی من امروز میخواستم بادوم زمینی سرکه ای بخرم و حالا فیلترشکنم بادوم زمینی تبلیغ می کنه اینو دیگه هیچ جوره نمی تونست سر در بیاره حتی به زبون هم نیاوردم:( فقط گوشیم دستم بود اون لحظه:)) فکر کنید اگه از تموم لحظه های ما فیلم بگیره و بررسی کنه، بعد اون وقت من تا حالا یک خرید اینترنتی هم نداشتم.
در شرایطی که همه فکر میکنن دارم درس میخونم
ولی فکر خرید یه پالت سایه چشم با رنگای کاربردی مثه خوره افتاده به مغزم درصورتی که من سنگین ترین خلاف ارایشیم زدن رژ صورتیه:///حالا بهم هم نمیادا
حالا با بودجه مزخرف محدودم اینقدر سطح طمعم بالاست که دنبال محصول اصلم و نمیخوام فیک بخرم:/
    حالا هم که بعد از دو هفته و اندی از خانه ی روستا برگشته اند شهر :) پیام های گروه خانوادگی از این قرار است:
- سلام خدمت خانواده ی عزیز. ببینید چند تا دفتر مشق و یک کتاب بنویسیم توی وسایل شما جا نمونده؟
- کسی ساعت و حلقه ی من رو ندیده؟
- دفتر ها پیدا شد. حالا ببینید جزوه ی تعلیمات اجتماعی دست کی مونده؟
- میشه صندوق عقب ماشین هاتون رو نگاه کنید؟ کفش کوه من نیست؟
- کِی دوباره بریم؟
شاید باورتون نشه ولی از آخرین پستی که منتشر کردم ... یعنی اسفند ۹۸ تا حالا یه جورایی مشغول دیدن این انیمه بودم ... حالا به صورت پاره وقت :)) ...
سوالی که اینجا پیش میاد اینه که :‌ « مگه میشه آدم حدود ۴ ماه مشغول دیدن یه انیمه باشه؟ »
ادامه مطلب
میگفت: من اصلا تا حالا توی عمرم وضو نگرفتم. بلد هم نیستم!
گفتم: پس بفرمایید اینهمه ما دیده ایم که به نماز می ایستید، بدون وضو بوده است؟
گفت: نه جوان. من نماز هر سه وقت را با غسل جنابت میخوانم. تا حالا هم نماز قضا نداشته ام...
 
+ما از اسلام، هیچ نمیدانم. هیچ! با این کارها خودمان را مسخره کرده ایم. بیخود خودمان را در معرض تلف قرار داده ایم. 
اصلا دچار پوچی شده ام. میخواهم مغزم را از کله ام دربیاورم و پرتش کنم جلوی سگ!
آبدارچی شرکت خانم کاف اومد توی اتاق ما میگه مدیونید مرده ام نیاید توی مراسم  و گریه نکنید ؟ اما من اگه مرده ام کسی مراسم م نمیاد یعنی کسی رو ندارم ، ولی اگر دوست ندارم وقتی مرده ام کسی گریه نکنه شاد باشند من تمامم عمرم درد کشیده ام اما خوب حالا که مرده ام دیگه درد ی نمیکشم و راحت شدم از درد کشیده ام برای اولین بار بدون درد راحت خوابیده ام و بدون درد  توی این دنیام ... اگه کسی اومد میخوام خوشحال باشند و شادی کنند اصلا مرحوم ( من ) فحش گذاشته هرکی گر
کل حقوق های محل کار قبلی رو گذاشتم توی بانک تا وام بگیرم.
کل مبلغ اولین حقوق محل کار جدید رو هم دادم بابت اولین قسط وام.
زندگی خرج داره.
 
+ حالا خوبه اولش یکم بدو بدو کنی پول در بیاری ماشین بخری.
++ ثم ماذا؟( ترم پنج ارشد، همه بچه هایی که کار آزمایشگاهی می کردن و دفاعشون عقب افتاده بود، تیکه کلامشون بود ثم ماذا؟ بعدش چی کنیم. حالا حاج آقا ماشینم خریدی، ثم ماذا؟!( نمی خوام، به جان خودت قسم، ذره ای از این دنیا رو دوست ندارم...))
19
میدونم که یه کم عجیبه، ولی من امسال از مامانم یه شیشه آبغوره عیدی گرفتم! (توضیحش یه کم طولانیه!)
یه جورایی برگشتیم به دوره ی پارینه سنگیِ مبادلات کالا به کالا...(حالا درسته که گفتن پول نقد عیدی ندین، ولی این به معنای این نیست که آبغوره بدین.)
حالا سختیِ کار اینه که من باید آبغوره رو بفروشم به حضرت آقا، و پول عیدیم رو زنده کنم!
انگار گِل وجودِ ما رو با وصول مطالبات سرشته اند...
دانشگاه که بودم، ترم اول با هم اتاقی هام جور نبودم. از همون موقع خوابگاه اثر خودش رو تو زندگی من گذاشت. سال دوم شدم سرپرست خوابگاه، بعد دبیر کمیسیون رفاهی شورا صنفی و...
حالا هم که 10 سالی از اون روزا میگذره خوابگاه دست از سر کچل ما ورنمیداره، مهدی شریفی اومده میگه واسه خوابگاه های راه آهن سامانه میخوام، با خودم گفتم حالا یه چیزی سر هم بندی میکنم میندازم بهش، دل بچه هم نشکنه، حالا پا شده رفته پیش دکتر گفته " ما چنین کردیم و چنان کردیم"، اینم نتیج
قدیم ها وقتی کسی رهبر بود واقعا قدرت داشت مثلا رئیس یک لشگر جنگی خودش قدرتمند و جنگجو بود و از همه جلوتر هم وارد جنگ می شد اما حالا چه؟ حالا می بینی یک نفر که قادر به کشتن حتی یک پشه هم نیست نه تنها وارد جنگ نمی شود بلکه در امن ترین نقطه کشور پناه می گیرد و هدایت یک ارتش  را در دست دارد. واقعا چه اتفاقی افتاده است؟
ادامه مطلب
در این قسمت به اموزش تغییر اسکین میپردازیم.
PE:
در بعضی نسخه ها اسکین آماده وجود داره ولی اگه خواستید اسکین از خودتون بزارید به روش زیر عمل کنید.
1-روی عکس اسکین بزنید
2-روی اون اسکین سیاه بزنید
3-حالا گزینه ی پایین را بزنید
4-حالا از گالری اسکین رو انتخاب کنید
5-چند بار روی گزینه پایین بزنید.
حالا وقتی بازی کنید میبینید اسکینتون عوض شده
ببخشید بد توضیح دادم.بزودی یه اموزش ویدیویی میزارم.
PC:خب این یکم سخته پس در یک ویدیو توضیح میدم.
ساخت اسکین:
شما
می گفت عاشق صاحب الزمان عج هستم. واقعا هم بود به معشوقش هم رسید. سید جلیل القدری است که بارها او را به نیابت از امام زمان عج در خواب دیده بودند. پس از مرگِ آن عاشق امام زمان عج در خواب دیدند زانو به زانو کنار آن سید جلیل القدر نشسته است و آن سید فرموده بود ایشان حالا حالا ها اینجا هستند. 
به نام او
فارغ از رشته ی تحصیلی و تخصص خاص هر کداممان، تا حالا شده یک مطلبی راجع به یک موضوعی بخوانید، یا یک چیزی بشنوید که خیلی برایتان هیجان انگیز باشه و خیلی افسوس بخورید که چرا تا حالا درباره ی این موضوع چیزی نمیدونستید و کنجکاو و علاقه مند بشید که اون موضوع رو دنبال کنید؟
امروز من چنین تجربه ای داشتم...
ادامه مطلب
همین که دیگه سقفی برای خودت نداری و بی تابی که بری به سقفی برسی...
اما هی یادت میاد همه محبتها...همه ی دوستی ها....همه ی اشنایی ها....همه رو خودت ساختی ذره ذره...
با این در و دیوار خودت دوست شدی کم کم...
با درختا...با اسمون...
تو کشف کردی که میتونن خالی دنیات رو پر کنن....
حالا که بسته شدی وقت رفتنه...
حالا وقت از نو ساختنه....وقت از صفر شروع کردنه دوباره....
اما این دیگه اخرشه...
این دیگه اخرینشه...
این غول مرحله اخره...
بعد ازون تو حتما ادم قوی تری هستی...
میان پیچ من         تا پیچ گردون
تفاوت از زمین  تا آسمان است
که با این در اگر      بند در ماند      در ماند
آقای همساده دعوای با عزیزم ببخشید
 
فوت قایم تو سماور بکنم یا نکنم
می خوای بکن   می خوای نکن
چای از بهر شما دم بکنم یا نکنم
می خوای بکن   می خوای نکن
آش دوغی برایت بپزم یا نپزم
می خوای بریز  می خوای نریز
روغنش رو دوبرار بریزم یا نریزم
می خوای بریز   می خوای نریز
 
ای حبیب من    ای طبیب من
عشق روی تو    شد نصیب من
 
حالا لای لالا لای  لای   لای
حالا که کتاب خوان های بی پول تو وبم زیادن :دی  بذار دو تا سایت دیگه م معرفی کنم که اکثر کتاباشون با تخفیفی حدود پنجاه درصد می فروشن
البته به نظر میاد کتاباشون یه نمه قدیمی باشه و اینکه من خودم تا حالا خرید نکردم ازشون و نمیدونم قابل اعتمادن یا نه دیگه تصمیم گیری با خودتون

http://ketabantakhfif.ir

http://takhfifkadehketab.com
ساعت 4 صبح رسیدم تهران.. پدرم اومد به استقبالم اما وسط راه از راننده خواست مسیر رو کج کنه تا بره به فرودگاه مهراباد و به خونه. خداحافظى کردم و به راه ادامه دادم. من موندم دور از خانواده در وطن و در تهرانى که همیشه دوستش دارم اما حالا در کنار همه قشنگیاش، تهِ تهِ عمقش یه دل تنگیه خاصى داره که برطرف نمیشه.. دلتنگى که نه تو این شهر حل میشه و نه تو دل من. نفس کشیدن تو این شهر برام به شدت دلگیره..حالا موندم تا دوشنبه چطور این شهر غریب دوست داشتنى رو تحمل
دق که ندانی که چیست گرفتم دق که ندانی تو؛ خانم زیبا! خواب نبینم تو را - که خواب ندارم. نخفته خواب نبیند با توام ایرانه خانم زیبا! رو که به دریا نشد صبح که خونین نشد غم که قلندر نشد ای خانم زیبا! دق که ندانی که چیست که گرفتم دق که ندانی تو؛ خانم زیبا...
 
رضا براهنی
 
گلاویژنوشت: می‌دانید؟ ما هم خیلی بدبختیم. خیلی بدختیم. شما را کشته‌اند. حالا پیداست که جنایتی رخ داده. دلمان آتش گرفت امروز. انتقام شما را چه کسی می‌گیرد؟ چه کسی جواب پس خواهد داد؟ صبح
به نام خدا 
 
هر  از چندگاهی دست میبرم در قلبم یک سری از اهالی شهر دلم را
آن  کسانی که نشسته اند کنج قلبم بیرون میکشم ....همان هایی که. نمی توانم اسمی برایشان بگذارم قلبم اصلا نمی تواند صدایشان بزند بیکار. نشسته اند کنج قلبم بیخود جا اشغال کرده اند ...
....  میگذارمشان روی صفحه انگشت سبابه ام را به شست دستم  میچسبانم و کمی هدفدار گیری.  و. حالا پرتابشان میکنم خارج از کادر ....
حالا اضافه شدند به آدمک های روی هم ریخته آنطرف امپراطوری قلبم ... حالا نامش
دفترچه راهنمای بچه ام رو تا حالا نخونده بودم 
ضبط ماشین رو که بگردم هِ....چ! 
حالا یه مقدار خوندمش 
فکر کنم اولین فرصتی که پیدا کنم باید ببرمش نگاهش بندازن 
 
دارم سعی می کنم اجازه ندم علیرضا بیاد 
البته که وقتی می نویسم برعکس میشه 
ولی خوب بذار حداقل بنویسم که به سرم زد 
 
 
خسی در میقات یک قرن بود از یک ردیف بالای کتابخونه گذاشته بودم تو ردیف شخصی خودم 
برداشتمش گرچه هنوز شروع نکردمش 
 
آقا تصور کنید دعوت شدید خونه اقوام حالا ناهار یا شام و غذای مورد نظر اون غذایی هست که به شدت ازش متنفر هستید و دوست ندارید
خوب حالا میخوام بگید عکس العمل شما در اینو مورد چیه چیکار میکنید ؟ آیا مجبوری میخورید ؟ یا که نه . با ذکر توضیح بنویسید .

دعوت میکنم از جناب قدح ، جناب زیتون ، خانم واران ،خانم ام اسی خوشبخت ،خانم بهار و دیگر دوستان .
روزی که اینجا از کنکور ارشد نوشتم فکر نمی‌کردم اینقدر زود به آن نزدیک شوم و استرس و خیالش خیلی زیاد نبود؛ اما حالا که فقط دو روز مانده، پر از خیال و استرس و حسرتم، حسرت اینکه کاش جدی‌تر گرفته بودم.
من تمام که نه اما با شرایطی که داشتم، تلاش زیادی برایش کردم و نمی‌دانم نتیجه‌اش چه می‌شود، کاش خوب باشد.
حالا در این دو روز لطفاً برایم دعا کنید و انرژی تان را بفرستید که خیلی خیلی نیاز دارم.
پول
واژه مهم در زندگی
اما پول خوش قیمت داره
باید ببینی به ازای دریافتش چیکار کردی
زحمت کشیدی؟
تلاش کردی؟
هنرتو خرج کردی؟
نون بازوتو خوردی؟
یا 
ببخشید
مردی و دزدی کردی؟ حالا یکی مال مردم میدزده و یکی از تویه محل کارش
زنی و زیپ شلوارتو باز  کردی؟؟؟ حالا یکی تو خیابون وای میسه و میشه ج ن ده و یکی محل کارش به رییسش سرویس میده
به ازای همش پول گیرمون میاد ولی بترس از روزی که فاش بشه
تصورش سخته
 
توی ذهن گم شدن، از ویژگی هایش بود.
فهم کردن بدون کلمه!
و قطعا که تنهاست اوکه در ذهن زندگی می کند. گرچه، وسیع می شود و می فهمد، و با کلمات، با خودش بیان می کند.
 
تو فهمیدنِ بی کلمه را بلدی؟
 
اما حالا می خواهد تلاش کند، زبان را از بر کند.
وی، 14 سال پیش  تصمیم گرفت کلمه ها را فراموش کند. و فراموش کرد. که از قید کلمه و ساختار فرار کرده باشد. 
حالا اما، باز باید حافظ و ابتهاج خواند. سعدی و فردوسی و حتی مولانا.
باید کلمه را فهمید.
این تصویر آشناست:فکرهای زیبا و کارهایی با لذت لحظه ای.کسی که لذت عمیق را میخواهد باید از روزهایش جدا شود و بچلاند همه چیز را تا عصاره اش را قطره قطره جمع کند و روزی که همه اش را دید لذت ببرد.اما حوصه میخواهد و کار مردان با حوصلست.باید بیشتر خلاصه کنم و تکرار کنم تا همه چیز را در یاد داشته باشم.وگرنه هر چیزی که میخوانم از دست میرود و به درد نمیخورد.حالا گوش کن و بعد فراموش کن...
حالا گوش کن و بعد فراموش کن...
شب ها حرف میزنیم و بهتریم .
قصه طولانیست ا
ساعت از نیمه شب گذشته و من بی هدف چرخ میزنم در فضایی ک روزگاری اشکها و لبخندهایم را نظاره گر بوده...حالا دیگر آن قدیم تر ها نیست ک تا نکته ای حرفی لبخندی و بغض و آرمانی داشتم صفحه کلید لپ تاپم اولین کسی بود ک حرفهای دلم را لمس میکرد...
حالا تا بیایم و خود را بفهمم گیج تر از همیشه محو و گم تر میشوم.
روزگار عجیبی ست ..‌‌...غالبا هرآنچه را میخواهیم و در طلبش هستیم با دست پس میزنیم و با پا پیش میکشیم....
بارالها دستانمان را در طلب حق و پس زدن باطل یاری گر ب
دانلود آهنگ جدید محمد سلیمانی به نام دیوونه از قفس پرید
Текст песни Divone Az Ghafas Parid Mohammad Soleymani
با خاطرات کوچ دمسازم با این شب آواره دلسردРазочарованный воспоминаниями о Кохе, я разочарован этой перемещенной ночью
پیش از تو تنهایی شکستم داد حالا که تنها تر شدم برگردЯ сломался один перед тобой, теперь, когда я более одинок, возвращайся
حالا همه فصلا زمستونه حالا تمام روزها جمعه است

ادامه مطلب
من خیلی حساس و مرتب بودم...
حساس تر و مرتب تر شده بودم درین سالها...
اتاقم رو هر شب جارو میکردم...
تو تمام این سالها یه بار فقط سوسک خیلی ریز دیدم توی اتاقم و باهاش مدارا کردم چون هیچ وقت از زیر تخت در نیومد....
 
حالا...من ۱۲ روز خونه به خونه با یه مشت خارجی جابجا شدم و روی تخت جدید خوابیدم و کل زندگیم تو یه چمدون بوده...
حالام که برگشتم هر شب یه جام...
یه شب دانشگاه میخوابم...
یه شب مهمونم خونه دوستام...
یه شب اتاق دوستم که رفته مسافرت...
امشب اتاق همون دوس
متن آهنگ امشب شب پیوند دو کفتر سپیده
دانلود اهنگ شب پیوند از مونا ساعتچی

اهنگ امشب شب پیونددوکفترسپیده

اهنگ شاد شب پیوند

دانلود آهنگ شب پیوند از نیما
دانلود اهنگ حالا حالا دستا بره بالا مونا

مونا ساعتچی شب پیوند
مونا ساعتچی حالا حالا
می‌گویند هر جا آب باشد آبادی نیز هست، آسمان جان باور کن دروغ می‌گویند خرم‌آباد بیش از این به آبادی نیاز ندارد. این همه سال سرمان مثل کبک زیر برف بود حالا سقف بالای سرمان زیر آب است. خانه‌ها را تخلیه کنید، روز طبیعت نه، زور طبیعت در راه است. مردم باید از پشت‌بام‌ها بال درآورند، پرواز کنند وگر‌نه بالگردها که دارند دور خویش می‌گردند. ایلام، پل‌دختر، معمولان، دره‌شهر، شهرها و روستاهایی از ایران که برای نخستین بار نام عزیزشان را می‌شنوی ه
بسم الله
 
این روز و شب ها برگشته ام به گذشته.به گذشته ای که در آن نبوده ام ولی انگار حالا درکش میکنم.این روزها چیزی نمانده جز همین وبلاگ نوشتن.هیچ راه ارتباط دیگری برای ارتباط با آدم های غریبه ندارم.باید کنار برف آخرِ آبان بنشینم و شیر داغ بخورم و بنویسم.بعد بخوانم و بعد راه بروم و بعد ساز و بعد بنویسم.ولی این روزها هیچ کدامش مزه نمیدهد.همه اش نگرانیم که آخرش چه میشود.نمیدانم توی دنیا چه خبر است و چه میشود اصلا!حالا ارتباطم با نزدیکانم بیشتر و
۴۱ میلیون و صد هزار مشمول سهام عدالت حالا یک ماه فرصت دارند تا نحوه آزادسازی سهام عدالت خود را انتخاب کنند. این چنین است که حالا نیمی از جمعیت ایران دارای سهام عدالت هستند اما سئوالی که این روزها به کرات به گوش می رسد این است که آیا امکان ثبت نام دوباره برای سهام عدالت وجود دارد.
ادامه مطلب
مثل وقت هایی که بعد از چند ماه دنبال آهنگی گشتن ، تو تاکسی می شنویش.
مثل وقت هایی که کل خانه را زیر و رو می‌کنی برای پیدا کردن چیزی و شیش ماه بعد زیر تخت پیدایش می کنی...
مثل پوتینی که آخر زمستان حراج می خوره..
مثل لباسی که تازه اندازت شده و دیگر مدلش دلت را نمیلرزاند...
مثل سفری که پنج سال قبل آرزوشو داشتی و حالا سهمت شده...
مثل کفش قرمزی که پنج سال پیش دوستش داشتی و حالا خاک می خورد بالای کمدت...
مثل وقتی که ساعت سه صبح هوای دربند به سرت میزند و شش صب
بسم تو ...
به نام تویی که حالا تنها دارایی من از این جهان شده‌ای. بچه‌تر که بودم هیچ وقت نمی فهمیدم که برای چه بعضی از مردم وقتی جوشن می‌خوانند اشک میریزند. برای چه گریه می‌کنند. اما حالا وقتی جوشن می‌خوانم و بیشتر به نام های زیبایت فکر می‌کنم اشک از چشمانم سرازیر می‌شود بی‌آنکه کوچکترین قصدی برای گریه داشته باشم...
ادامه مطلب
معرفی کتاب رمان گلشیفته
کتاب گلشیفته داستان رقابت کاری بین دو مرد است که باعث می‌شود تقاصش را یک دختر پس بدهد... یک دختر تنها و بی‌پناه... و نتیجه‌ی اش می‌شود 7 سال دوری...
در بخشی از کتاب رمان گلشیفته می‌خوانیم:
هانیه_ البالو. شفتالو. کجایی؟ شفتالو تو که اینجایی. چرا صدات در نمیاد؟_ شفتالو و زهر مار. اسم به این قشنگی درست بگو دیگه.هانیه_ خب حالا. همچین میگه اسم به این قشنگی انگار میخواد بگه هانیه. برو بابا تو هم با این اسمت. اخه اینم اسمه تو داری
نمیدونم چرا از وقتی دانشجو شدم از زمین و آسمون داره میباره.
تا قبل از ما مثل آدم هشت ترم میرفتن سر کلاس و میومدن. ولی حالا هر ترم یک چالش داریم که علاوه بر امتحانات اگر از اون چالش هم جون سالم به در بردیم میریم ترم بعد.
چالش ترم اول ترس شروع جنگ با آمریکا و حمله موشکی.
چالش ترم دوم ویروس کرونا و دست و پنجه نرم کردن با مرگ. اگر اینو رد کنیم میریم ترم سه به امید خدا.
حالا خدا ترم سه و چهار و ... رو به خیر کنه.
 
پ.ن: دانشگاه تا آخر سال تعطیل اعلام شد.
(البت
وقتی تصمیم گرفتی که یه کاری رو انجام بدی ، حالا فرقی نداره که چی باشه از رفتن به دستشویی عمومی ، خرید از مغازه ، صحبت با دیگری و ... اصلا به خودت نگو حالا وایسا تا یه جای بهتر پیدا بشه ، چون واقعا اکثر اوقات پیدا نمی کنی و مجبور می شی برگردی و یا حتی مسافت بیشتر با اعصاب خوردی بیشتری رو بری تا به کارت برسی !!
پس در اولین مکان و در اولین فرصت کارت رو انجام بده و مطمئن باش که پشیمون نمی شی ..
از قرار معلوم قرنطینه و تعطیلی دانشگاه حالا حالا ها سرجاشه!!
میانترما که از ۱۷ خرداد تا آخر تیر به صورت آنلاین و کلاسای عملی به صورت فشرده در مرداد و پایان ترما هم به صورت حضوری همون مرداد
ترم آینده هم همچنان دانشگاه تعطیله و به صورت مجازیه =(( آخرش دکتر بیسواد نشیم صلواااات!!
چقدر دلم تنگ شده واسه اوایل ترم ۲
میخواستم ترم ۱ رو فراموش کنم و وانمود کنم ترم یک از ۲۶ بهمن شروع میشه ولی چقدر حیف شد =((
فکرشو کن امشب حنابندون برادر زن دوست داداشم و ایضا شوهرم بود ولی من رفتم
جلل الخالق
اونجا عروس عمو جدیده رو دیدم. خیلی هم خوب برخورد کرد تا حالا هم و ندیده بودیم. گفت     عه شما ماهی کوچولوی قرمزی؟ دوست داشتم ببینمت
گفتم    بله. مرسی. چطور؟
گفت زهرا ازت گفته بود
زهرا دختر عمو محترم عست
دیگه روم نشد بگم چی گفته بود
حالا قراره عروسی بازم هم عو ببینیم ببینم چطوری بشه زیر زبون عروس عمو عو بکشم
#خاله_زنک
اقا چن روز پیش با تیمور ملقب به سلطان رفته بودم بیرون سلطان یه دوست دختر داره شایدم قراره داشته باشه اسمش ستاره هست من با این ۲ تا رفته بودم بیرون الته فقط این ۲ تا نبودن دیگه علی و علیرضا و یه سری دیگم بودن (ک=میدونم که به درکتون) حالا سلطان رو ستاره که غیرت داره ولی من مث که این قظیه رو خیلی جدی نگرفته بودم هیچی حالا سلطان اصابش خراب شده منم که کلا از فراینده فیرتی شدن خیلییییی عشق میکنم ولی این سری دیگه خیلی جدیه مثل این که .
حالا این سلطان نمی
سلام خدمت دوستان
تا حالا فکر کردید اگر یک روز مرتکب اشتباهی بشید و از شما کلیپی گرفته بشه و تو فضای مجازی پخش بشه چه بلایی سرتون میاد؟
تا حالا فکر کردید که پدر بزرگ یا مادر بزرگ تون و یا پدر یا مادرتون اشتباهی بکنه و کلیپش پخش بشه در فضای مجازی چه زجری خواهد کشید؟، مثلا یه سوتی لفظی بده و یه حرف خیلی زشت رو ناخواسته بزنه. تا حالا تونسید خودتون رو جای پسری بذارید که کلیپ سوتی مادرش تو تمام کانال های تلگرام باشه؟
تا حالا فکر کردید آبرویی که سالها
امروز 25 تیرماه سال 1398 است سه ماه از ارتباط دوباره من و حمید میگذرد ولی انگار این بار با تمامی دفعه های قبل متفاوت است . قبلها فقط در حد سلامی و حال و احوالی ولی حالا  بعد 17 سال حرفهای من و حمید بوی عشق میدهد. بوی نزدیکی بوی اغوش گرم با هم بودن . چقدر این حس و بودن در کنارش را میخواهم . منی که انتهای خط زندگی رسیده بودم حالا با بودن و نفس های حمید زندگی میکنم . حالا با این امید از خواب برمیخیزم که با او باشم برای او باشم مال او باشم . و امروز بلاخره بع
توی یه قالب یخ، به جای پالت ، چند رنگ مختلف ریختم و رقیق کردم. می خواستم به برادرزاده ی چهار ساله م ترکیب رنگ یاد بدم. 
- ببین عزیزم!  یه کم رنگ زرد ، یه کم آبی. حالا با هم قاطی بشن، چه رنگی شد؟
+ سبز
- آفرین! حالا یه کم زرد بردار، یه کمم قرمز .قاطی کن ببین چه رنگی شد؟ 
+ ناااارنجی 
- خب حالا تو رنگ جدید بساز.
+ اول زرد ،بعد قرمز، آبی، سبز، نارنجی... 
- اه! کثیف کاری نکن دیگه.
+ نیگا عمه جان! همه رنگا رو با هم قاطی کنی، سیاه میشه.
[ توی سکوت به سیاهی لحظه هام ف
دیشب ، شب سیاهی بود . شاید تا حالا انقدر کدر و دلچرکین نبودم . با هیئت مدیره قبل به شدت به مشکل خوردیم . دعوا و داد و بیداد . صدامو بردم بالا . برای کسی که سن پدر منو داشت و مدام منو جوجه صدا می کرد . قرار تا یک ربع دیگه بیاد اینجا (نگهبانی) و باز داد و بیداد راه بندازه . میگن چون ده سال نگهبان بوده حالا دل کندن از اینجا براش سخته . ما هم میگیم بمون ولی زیر بار قواعد ما نمی ره . می خواد به همون شیوه ی مدیریتی خودش بمونه ولی دیگه دستش به جایی بند نیست ...

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کارت اعتباری تکنولوژی برتر آموزشی